۱۴۰۴ خرداد ۱۰, شنبه

مذاکره و توافق جمهوری اسلامی و آمریکا بدون اسرائیل و کشورهای خلیج فارس؟! هرگز!

عبدالرحمن الراشد (الشرق الاوسط) – اظهارات خوشبینانه در مورد مذاکرات جمهوری اسلامی ایران و آمریکا، ناتوانی دو طرف در دستیابی به هرگونه پیشرفت واقعی را پنهان نمی‌کند و به نظر نمی‌رسد حتی بر سر حداقل‌ها توافق کرده باشند. آیا این به معنای رضایت دادن به آرامشی است که تلاش‌های دونالد ترامپ رئیس‌ جمهوری آمریکا تا کنون بدون نیاز به توافق صلح به‌ دست آورده است؟!

از تجربه‌های گذشته می‌دانیم که وقتی مذاکرات شکست بخورد، دروازه‌های جهنم باز می‌شود و دور جدیدی از خشونت آغاز می‌گردد. ممکن است مذاکرات تا پس از تابستان به درازا بکشد؛ اگر مذاکره‌کنندگان نتوانند به یک پیشرفت واقعی و به‌ ویژه به یک عقب‌نشینی اساسی از سوی رژیم ایران دست یابند، تنش‌ها افزایش می‌یابد، تحریم‌های آمریکا تشدید می‌شود، حمله وعده ‌داده‌ شده اسرائیل محتمل‌تر می‌شود و نیروهای نیابتی تهران فعال‌تر خواهند شد.

معمولاً مذاکره‌کنندگان ترجیح می‌دهند رویکرد تفکیک مسائل پیچیده را در پیش گیرند و مستقیماً وارد ارائه راه‌ حل‌ها و ساز و کارها شوند، بدون آنکه درگیر بحث‌های سیاسی درباره نیت‌ها و اهداف و فلسفه طرفین مذاکره شوند. در دور گذشته، محور مذاکرات، غنی‌سازی اورانیوم و میزان درصد آن بود، اما کسی نمی‌پرسید چرا تهران می‌خواهد پروژه هسته‌ای خود را به یک سلاح نظامی تبدیل کند و نه صرفاً برای روشن کردن خیابان‌ها و تامین برق کولرها!

ولی نصر مشاور وقت اوباما او را متقاعد کرده بود که رژیم «ایران می‌خواهد توانایی هسته‌ای را نه به‌ عنوان راهی برای تجاوز، بلکه وسیله‌ای برای بازدارندگی در برابر تغییر رژیم» به‌ دست آورد؛ یعنی هدف دفاعی. او همچنین می‌گفت که «نظام ایران از سرنوشت صدام و قذافی می‌ترسد». بر همین اساس، مذاکرات به سمت اطمینان دادن به نظام تهران در مورد بقای خود پیش رفت، دارایی‌های مسدودشده‌اش در سوئیس با سود آن آزاد شد، تحریم‌ها برداشته شد و تجارت از سر گرفته شد.

این تحلیل ممکن است در مورد کشورهایی مانند پاکستان و هند یا حتی نظام کره‌شمالی درست باشد؛ کشورهایی که برای جلوگیری از حمله دشمنان‌شان به‌ دنبال توسعه توان بازدارندگی نظامی بودند. اما نظام تهران در چهار دهه گذشته، هرگز از تلاش برای نفوذ، توسعه و سلطه منطقه‌ای دست نکشیده و عملیات آن در اروپا و آفریقا همچنان ادامه دارد. در اینجا، سیاست سلاح هسته‌ای، به معنای توانمند کردن نظام برای اجرای پروژه سلطه و توسعه‌طلبی‌اش است. در عین حال، این سلاح نظام را از پیامدهای مستقیم مصون می‌دارد. به بیان دیگر، اگر تهران سلاح هسته‌ای در اختیار می‌داشت، اسرائیل نمی‌توانست به آن حمله کند و تنها به مقابله با نیروهای نیابتی رژیم ایران بسنده می‌کرد. همچنین هر کشوری، حتی آمریکا، مجبور می‌شد از رویارویی مستقیم با ایران هسته‌ای خودداری کند و در عوض در کشورهایی مانند لبنان یا یمن بجنگد.

استفاده از سلاح هسته‌ای برای حفاظت از توسعه‌طلبی جمهوری اسلامی ایران، مفهومی متفاوت از آن چیزی است که دولت اوباما تصور می‌کرد. سیاستمداران ایرانی و نظریه‌پردازان نظام، این نظریه را جا انداختند که سیاست خصمانه ایران صرفاً از ترس توطئه‌ای برای تغییر رژیم ناشی می‌شود و بنابراین نیاز به بازدارندگی هسته‌ای دارد. آنها همیشه بطور گزینشی به مثال‌های تاریخی استناد می‌کنند؛ مثل اینکه آمریکا در دهه پنجاه علیه دولت مصدق کودتا کرد و شاه را بازگرداند. اما این بهانه‌ها دیگر با واقعیت امروز مطابقت ندارد. ویتنام ۱۹ سال با آمریکا جنگید، اما امروز روابط دو کشور خوب است و گذشته را پشت سر گذاشته‌اند.

در مورد مذاکرات، به نظر می‌رسد استراتژی تهران که وزیر  خارجه عباس عراقچی مأمور اجرای آن شده، بر ایجاد شکاف میان اسرائیل و آمریکا بنا شده است. ولی آنها همان اشتباه استراتژیک تیم وزیر پیشین، محمدجواد ظریف را تکرار می‌کنند. ظریف توانست مذاکرات را با دولت اوباما تا خط پایان پیش ببرد، بدون آنکه متحدان آمریکا در منطقه یعنی اسرائیل و کشورهای خلیج فارس را در جریان بگذارند. بعد از توافق، اما آنها در برابر واقعیت قرار گرفتند. توافق فقط به نگرانی بین‌المللی یعنی سلاح هسته‌ای ایران پرداخت و دغدغه‌های منطقه‌ای را نادیده گرفت. اوباما این نگرانی‌ها را موضوعی مربوط به خود کشورهای منطقه دانست. اما شادی‌ رئیس‌ جمهور اسلامی پیشین، روحانی و وزیرش دیری نپایید. اوباما در تابستان ۲۰۱۵ توافق موسوم به «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) را امضا و ترامپ در بهار ۲۰۱۸ آن را لغو کرد!

بله، به قول معروف، هیچ دودی بدون آتش نیست؛ درست است که اختلافاتی میان ترامپ و نتانیاهو وجود دارد، اما این اختلافات میان متحدان است! در نهایت، به احتمال زیاد، خواسته‌های اسرائیل در صدر فهرست الزامات هر توافق احتمالی قرار خواهد گرفت.

پرسش این است: آیا تهران پذیرفته که ادامه توسعه پروژه هسته‌ای‌اش غیرممکن است و تداوم سیاست‌های توسعه‌طلبی و سلطه منطقه‌ای است که برای آن پرمخاطره است؟ و آیا تنها گزینه‌ای که برایش باقی مانده، اتخاذ سیاستی تازه مبتنی بر احترام متقابل با همه کشورهای منطقه، پایان دادن به ماجراجویی‌ها و توقف نفوذ نیروهای شبه‌نظامی نیابتی و تمرکز بر توسعه داخلی کشور ایران، مانند همسایگانش در خلیج فارس، نبست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر