نویسنده: مریم عادلخانی
چهاردهه و نیم از تأسیس جمهوری اسلامی گذشته و ایران اکنون در بحرانی
چندلایه و عمیق گرفتار است؛ بحرانی که محصول همزمان سیاستهای اقتصادی ناکارآمد، فساد
گسترده، سرکوب اجتماعی بیرحمانه، ضعف ساختاری در حکومت و شکستهای پیدرپی سیاست خارجی
است. جمهوری اسلامی خود را مدافع مردم میخواند، اما در عمل بانی فقر، نابرابری و سرکوب
است و هر روز اعتماد عمومی را بیش از پیش نابود میکند. آنچه امروز در خیابانها، خانهها،
دانشگاهها و اتاقهای تصمیمگیری رخ میدهد، نشانههای یک کشور در حال انفجار اجتماعی
و سیاسی است؛ کشوری که شهروندان آن دیگر به تهدید و خشونت عادت نکردهاند و مقاومت
مدنی، از جنبش زنان گرفته تا اعتراضات صنفی و دانشجویی، روز به روز گستردهتر میشود.
اقتصاد ایران که زمانی با درآمد نفتی و ذخایر عظیم انرژی زنده میماند،
امروز در وضعیت فروپاشی کامل قرار دارد. رکود تورمی عمیق، سقوط ارزش پول ملی و کسری
بودجه، قشر متوسط و حتی کارگران را به مرز ناتوانی رسانده است. دستمزد واقعی کارگران
اکنون کمتر از ۴۰ درصد آن
چیزی است که در سال ۱۳۹۵ دریافت
میکردند، و این سقوط قدرت خرید، زندگی روزمره میلیونها شهروند را به بحران کشانده
است. تورم رسمی به کانال ۴۰ تا ۵۰ درصد رسیده و برخی برآوردها حتی بالای ۵۰ درصد را نشان میدهند؛ این بدان معناست که
ارزش پول ملی ایران در برابر کالاهای اساسی، مسکن و خدمات شهری تقریباً به نصف کاهش
یافته است و زندگی اکثریت مردم به سطحی غیرقابل تحمل رسیده است.






.jpeg)












