۱۴۰۴ خرداد ۱۴, چهارشنبه

عراقچی و بمب اتم و قطارِ خالیِ جمهوری اسلامی

غسان شربل (الشرق و الاوسط) – آمریکا هیچ منفعتی در توسل به راه‌ حل نظامی برای حل اختلافات با جمهوری اسلامی ایران بر سر برنامه هسته‌ای ندارد. استفاده از زور در خاورمیانه خاطرات تجربه‌های پرهزینه گذشته را زنده می‌کند، صرف‌ نظر از دلایل آن، خود دونالد ترامپ رئیس‌ جمهوری آمریکا، گزینه‌ نظامی را فقط زمانی قابل قبول می‌داند که همه‌ راه‌ها برای قانع کردن تهران به دست‌کشیدن از رؤیای هسته‌ای بسته شده باشد.

رژیم ایران در پاسخ می‌گوید چنین هدف نظامی اساساً وجود ندارد و از نظر شرعی «حرام» است. ولی با وجود انکارهای مکرر از سوی تهران، پرونده هسته‌ای آن دوباره به صدر اخبار بازگشته است.

وجود بحران عدم اعتماد میان رژیم ایران و آمریکا تعجب‌آور نیست. دهه‌ها درگیری مستقیم یا غیرمستقیم بین دو کشور، این بحران عدم اعتماد را عمیق‌تر کرده است. جمهوری اسلامی همیشه به آمریکا به چشم «شیطان بزرگ» و تهدید شماره یک نگاه کرده است. تهران به‌ خوبی می‌داند که آمریکا قدرتی عظیم است که می‌تواند توازن قوا را در اغلب نقاط جهان تغییر دهد. در مقابل، آمریکا همواره حکومت ایران را حامی اصلی تروریسم در خاورمیانه دانسته و رد پای آن را در اغلب تلاش‌های بی‌ثبات‌سازی منطقه دیده است

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بنزینی بر آتش بحران با رژیم ایران بود. نام او با دو اتفاق بزرگ در ارتباط با ایران گره خورده است: یکی، خروج از توافق هسته‌ای؛ و دیگری، صدور فرمان کشتن قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد. همین ترامپ اما پنجره‌ای برای مذاکره با رژیم ایران باز کرد، اما همزمان تأکید داشت که ایران هرگز به سلاح هسته‌ای دست نخواهد یافت، حتی اگر تحقق این هدف در نهایت نیازمند گزینه نظامی باشد.

اکنون بحران هسته‌ای کنونی با گزارش اخیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی وارد مرحله‌ای تازه شده است؛ گزارشی که جمهوری اسلامی را متهم به تسریع در غنی‌سازی اورانیوم با غلظت بالا می‌کند. تأکید مکرر ترامپ بر اینکه «نمی‌توانند سلاح هسته‌ای داشته باشند» همراه با اشاره‌های پی‌ در پی به اینکه «توافق ممکن و نزدیک است»، معنای خاصی دارد.

آمریکا نه به‌ دنبال رویارویی نظامی با رژیم ایران است و نه تمایل دارد که اسرائیل این مأموریت را انجام دهد؛ مأموریتی که کنترل تبعات و پیامدهای آن بسیار دشوار است. به‌ احتمال زیاد، حکومت ایران نیز که سال‌هاست از درگیری مستقیم با آمریکا پرهیز کرده، همچنان از این نوع تقابل پرهزینه دوری خواهد کرد. افزون بر آن، ایران امروز در بهترین وضعیت برای ورود به چنین رویارویی‌ای نیست. تحولات اخیر در خاورمیانه به ضرر رژیم ایران بوده و برخی از مهم‌ترین برگ‌های برنده‌اش را از دست داده است.

از این‌ رو می‌توان پرسید: اگر عباس عراقچی وقتی امروز هواپیمایش به بیروت نزدیک شود، چه احساسی دارد؟ آیا حس می‌کند بیروت تغییر کرده؟ یا اینکه منطقه بطور کلی دگرگون شده، و با آن جایگاه جمهوری اسلامی نیز دگرگون شده است

عراقچی به‌ خوبی می‌داند که مأموریت این روزهایش بسیار دشوار است، اگر نگوییم تقریباً غیرممکن. رژیم ایران از دنیا تضمین می‌خواهد، اما دنیا نیز از همان را از این رژیم می‌خواهد

عراقچی می‌داند که در ماه‌های گذشته چه بلایی بر سر برخی از واگن‌های «قطار جمهوری اسلامی» آمده است. سوریه از این قطار پیاده شده و نشانی وجود ندارد که بخواهد دوباره سوار آن شود. آنچه در سوریه تغییر کرده، فقط رئیس‌ جمهور این کشور نیست. بلکه یک مسیر کامل در مناسبات با مردم سوریه، همسایگان آن و جهان دگرگون شده است. دمشق «مسیر مقاومت» را که نظام اسد سال‌ها بر آن تکیه داشت کنار گذاشته. آمریکا دیگر دشمن این حکومت به‌ شمار نمی‌آید بلکه بازیگری مطلوب است و به توصیه‌ها و خواسته‌هایش گوش داده می‌شود.

سوریه دیگر میزبان افسران وسرداران سپاه پاسداران در چارچوب طرحی که قاسم سلیمانی سال‌ها بر آن پافشاری می‌کرد، نیست. آن طرح با همکاری روسیه توانست چند صباحی نظام بشار اسد را از فروپاشی نجات دهد.

سوریه دیگر پناهگاهی برای رهبران گروه‌های فلسطینیِ طرفدار «مقاومت‌» نیست. این گروه‌ها دیگر در دمشق جایگاهی ندارند، و «حزب‌الله» لبنان اکنون در رده دشمنان تعریف شده است.

خود لبنان نیز دیگر آن لبنان سابق قبل از پیامدهای ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیست. ساختن رؤسای جمهور دیگر از مأموریت‌های حزب‌الله به شمار نمی‌رود. رئیس‌ جمهوری که امروز در کاخ «بعبدا» نشسته، بر مبنای اصل «انحصار سلاح در دست دولت» به قدرت رسیده است. نخست‌وزیر کنونی نیز با همین رویکرد در مقام مسئولیت قرار گرفته. برنامه دولت کنونی اجرای کامل قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت است، و هرگونه تأخیر بیش از حد، پرخطر و مایه از دست رفتن فرصت بازسازی و ثبات این کشور خواهد شد.

عراقچی می‌داند که بحران پرونده هسته‌ای در شرایطی بسیار سخت پدید آمده است. تغییری که در سوریه رخ داده، قابل قیاس با تغییراتی است که پس از سقوط صدام در عراق اتفاق افتاد. اکنون ما با عراق و سوریه‌ای دیگر روبرو هستیم. در برابر چنین باخت بزرگی، رژیم ایران هیچ در دست ندارد. هرچند عراق هنوز از قطار جمهوری اسلامی پیاده نشده، اما به‌ ویژه پس از عملیات «طوفان الاقصی» و پیامدهایش، ترجیح داده از درگیرشدن با آن و ماجراجویی فاصله بگیرد. موشک‌های حوثی نیز نمی‌توانند جایگزینی برای آن بازیگران از دست‌رفته باشند.

افزون بر صحنه‌های سوریه و لبنان، نباید از وضعیت غزه غافل شد. فاجعه در آنجا بی‌نهایت است و اسرائیل بی‌رحمانه و بی‌حد و مرز می‌جنگد. حماس هم مثل سایر نیابتی‌ها سال‌ها جنگید و بهای گزافی پرداخت، اما امروز جز پناه بردن به طرح آتش‌بس استیو ویتکاف عملاً چاره‌ای ندارد.

عباس عراقچی می‌داند پس از «طوفان الاقصی» چه بر سر قطار جمهوری اسلامی آمده است. او همچنین می‌داند که کشورهای منطقه سیاست تشویق به «پل‌ زدن» به سوی ایران را دنبال می‌کنند. و شاید این را هم بداند که پذیرفتن نقشی کمتر، بسیار بهتر از آن است که نظام را درگیر برخورد مستقیم با ماشین جنگی آمریکا کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر