با این شماره، شماره ۵۱۵ از دور جدید و دیجیتال کیهان لندن، این رسانه ایرانی وارد چهل و دومین
سال عمر خود در تبعید میشود. در حالی که تعداد کل انتشار هفتگی آن که از سال ۱۳۶۲ آغاز شد به ۱۹۸۱ شماره میرسد. همچنین در خردادماه مؤسسهی
غصبشدهی کیهان در ایران که در سال ۱۹۴۲ میلادی برابر با سال ۱۳۲۱ خورشیدی توسط دکتر مصطفی مصباحزاده بنیان گذاشته شد، ۸۳ ساله میشود.
گفتنی است که تا سالها کیهان لندن یک عبارت
را به عنوان راه و هدف در زیر صفحات چاپی خود تکرار میکرد: برای ایران آزاد و آباد!
عبارتی به وسعت ملت و مملکتی که شهروندانش شایستهی آزادی و امنیت ورفاه هستند و در
همان مسیری که با انقلاب مشروطه و عبوراز سد مناسبات قجری گشوده و با دو پادشاه پهلوی
پیموده شد، در طول نیم قرن به راستی شکوفا گشت اگرچه به دلیل عوامل متعدد داخلی و خارجی
که بارها در همین کیهان لندن نیز به آنها پرداخته شد، پایدار نبود.
در ابعاد تاریخی، جمهوری اسلامی تنها یک گسست ناشی از انقلاب ۵۷ است که سد راه مسیر شکوفایی کشور در دوران دو پادشاه پهلوی شد. شکوفاییای که با انقلاب مشروطه و بیش از صد سال پیش آغاز گشت و ضرورت تداوم آن در شعارهای مردم به اشکال مختلف شنیده میشود.
بی ارتباط نیست اگر به آنچه اشاره شود که
سلمان رشدی در آخرین بند رمان برجسته و شاخص «آیههای شیطانی» مطرح کرده؛ کتابی که
هم بازتاب انواع گسست در جوامع و هم راوی تشدید تقابلهای فرهنگی است. رشدی درواقع
یک واقعیت ازلی و ابدی، بدیهی، روشن و در بسیاری موارد خشن را که هر روز در برابر چشم همه روی میدهد در جملهای
زیبا و ادبی چنین بیان میکند: «هنگامی که کهنه از مرگ سر باز میزند، نو نمیتواند
متولد شود.» و این «نو» با توجه به عناصری مانند تکرار و تغییر و نوزایی که نه تنها
در این رمان بلکه در زندگی و طبیعت روی میدهد، اگرچه «نو» است ولی بیریشه و بیگذشته
نیست! احتمالا به همین دلیل آغاز «آیههای شیطانی» نیز با همین دو مفهوم شکل میگیرد:
«برای آنکه دوباره متولد شوی، نخست باید مرگ را پذیرا گردی!»
در زندگی ما ایرانیان معاصر، «کهنه» همین
جمهوری اسلامی است که به هر قیمتی میل و اصرار به بقا دارد تا مانع از تداوم مسیری
شود که به تولد «نو» میانجامد. نویی که ریشههایش در شکوفایی پیش از ۵۷ همچنان به حیات ادامه داده است. «مرگ» نیز همین جمهوری اسلامی است که
گویی اگر ایران آن را «پذیرا» نمیگشت، نمیتوانست دوباره متولد شود.
امروز نیز تا این «کهنه» نمیرد، آن «نو» نمیتواند
متولد شود! برای آنکه عبارت «پاینده ایران» فراتر از یک پایندگی صرفا زمانی و اسمی
باشد، میبایست شکوفایی ناپایدار پیش از ۵۷ چنان
در همه عرصهها تداوم یابد که به تثبیت ایرانِ پایدار بیانجامد تا هیچ گسست
سیاسی و عقیدتی و هیچ دسیسهی جاهطلبانه و هیچ کهنه و مرگی نتواند آن را بار دیگر
از پای درآورد. تحقق ایرانِ پایدار اما زمانی ممکن است که همه ایرانیان میهندوست
و آزادیخواه با هر فکر سیاسی و تعلق اجتماعی هم در مرگ کهنه و هم در به دنیا آمدن نو
نقش داشته باشند و این نقش را درک کنند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر