پویا بهرامی
در
سوم اردیبهشت ۱۳۹۸، برابر با هفتم مه ۲۰۱۹، یادداشتی با عنوان «رژیم جمهوری اسلامی ایران در وضعیت حرکت اجباری»
در وبسایت کیهان لندن منتشر کردم؛ تحلیلی که در بهار ۱۳۹۸ نوشتم،
گویی برای شرایط کنونی ایران نگاشته شده است. با نگاهی به تحولات اخیر، این پیشبینیها
نه تنها تحقق یافته، بلکه ابعاد تازهای پیدا کردهاند. در آن زمان، نشانهها و مختصات
وضعیت، به روشنی اکنون نبود و بسیاری از رویدادهایی که در آن مقاله، به عنوان پیشبینیهای
محتمل آمده بود، هنوز به وقوع نپیوسته بودند. از این رو، اکنون با نگاهی به روند تحولات
و بهروزرسانی مختصری، آن تحلیل را بازنویسی میکنم.
عبارت آلمانی
Zugzwang یعنی چه؟
در شطرنج، بازیای سراسر مبتنی بر تفکر و
استراتژی، وضعیتی خاص وجود دارد که نه «کیش» است، نه «مات»، نه «پات» و نه «آچمز».
بازیگر مجاز به حرکت است، اما هر حرکت، نهتنها بیفایده، بلکه فاجعهبار است. او در
برابر خود گزینههای متعدد دارد، اما هر گزینه، در نهایت به موقعیتی میانجامد که حریف
بهسرعت او را کیش و مات خواهد کرد. این همان لحظهایست که بازیکن با آگاهی کامل،
آرزو میکند که ایکاش مجبور به هیچ حرکتی نمیبود؛ زیرا هر حرکت، گامی به سوی سقوط
است. این وضعیت خاص معمولاً در مراحل پایانی بازی رخ میدهد و بازیگر را در موقعیت
اجبار و اضطرار قرار میدهد؛ ناگزیر از انتخاب، اما آگاه به زیانبار بودن هر انتخاب.
یک تنگنا؛ یک حرکت تحمیلی که مجبور است انجام دهد تا بازی به پایان برسد.
اصطلاح آلمانی Zugzwang
نخستین بار در سال ۱۸۵۸ میلادی،
در مقالهای در ماهنامهی روزنامه شطرنج برلین (Der Berliner
Schachzeitung، منتشرشده از ۱۸۴۶ تا ۱۹۸۸) به کار
رفت؛ نشریهای که از سال ۱۸۷۲ با نام روزنامه شطرنج آلمان (Deutsche Schachzeitung) به انتشار خود ادامه داد.
واضع این واژه، ماکس لانگه (Max Lange – ۱۸۳۲ تا ۱۸۹۹)، چهرهای
چندوجهی با دو دکترا در حقوق و فلسفه، نویسندهی زندگینامهی آبراهام لینکلن (۱۸۶۶) و قیصر
ویلهلم اول (۱۸۸۸)، و نیز یکی از نظریهپردازان برجستهی سبکهای تهاجمی در شطرنج (مشهور
به Max-Lange-Angriff)
است. این اصطلاح از سال ۱۹۰۵ به واسطهی قهرمان افسانهای شطرنج، امانوئل
لاسکر (Emanuel Lasker)،
با همان نگارش آلمانی وارد زبان انگلیسی نیز شد. در فارسی، این مفهوم را گاه بهصورت
«حرکت اجباری»، «تنگنای حرکتی»، یا «حرکت اکراهی» ترجمه کردهاند؛ اما هیچکدام از این
برگردانها، دقت و بار معنایی واژهی اصیل آلمانی را به درستی منتقل نمیکنند. Zugzwang صرفاً یک اجبار برای حرکت نیست،
بلکه اجباریست برای سقوط با چشمان باز!
حرکت اجباری به سوی سقوط در عرصه سیاستهای جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی پس از چهل و شش سال تبلیغات
کورکورانه، سرمایهسوزی بیحساب، و تلاش نافرجام برای تحقق اتوپیای اسلامی، مدتیست
در صحنه شطرنج سیاست بینالملل در وضعیت «تسوگتسوانگ» گرفتار شده است؛ وضعیتی که نه کیش و مات است، نه آچمز و نه در وضعیت
پات قرار دارد. رژیم هنوز در قرارداد برجام حضور دارد اما عملاً گشایشی صورت نگرفته و هیچ سودی از آن نمیبرد. میتواند
حرکتی کند اما بیحرکت است و میتواند این وضعیت را ادامه دهد یا از آن خارج شود ولی
نتیجه هر دو انتخاب برایش «هیچ مطلق» است.
میتواند لوایح مرتبط با FATF را تصویب کند، به شبکه شفاف مالی جهان بپیوندد
و از مسیر قانونمند تبادلات بانکی جهانی بهرهمند شود. اما بیشک با انجام این کار،
تار و پود روابط مالی و پنهانیاش با نیروهای نیابتی، گروههای تروریستی وابسته، و
شبکههای پولشویی منطقهای افشا خواهد شد؛ شبکههایی که هماکنون شاهرگ حیات ایدئولوژیک
و ژئوپلیتیک رژیم را تشکیل میدهند. نظامی که تا گلو در منجلاب فساد، ناکارآمدی، و
تباهی فرورفته است، نمیتواند همزمان هم شفاف باشد و هم حفظ شود. برای چنین نظامی،
شفافیت نه یک انتخاب، که یک تهدید وجودی است.
از سوی دیگر، اگر همچنان در همین وضعیت باقی
بماند، چشماندازی جز نظارهی تدریجی فروپاشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور از پسِ
پنجرهی سرکوب عریان و بیرحمانه ندارد. سرکوبی که شاید بتواند زمان بخرد، اما سرانجام،
شالوده حکومت را با لرزهای ویرانگر مواجه خواهد ساخت. اگر هم رژیم ناگزیر به تغییر
بنیادین شود، ایدئولوژیای که برای تحقق آن، بیش از چهار دهه سرمایه انسانی، طبیعی،
تاریخی و ملی ایران را به مسلخ برده، همچون حبابی خواهد ترکید؛ و حکومت، بیش از پیش،
در بحران هویت و پوچی فرو خواهد رفت.
تنیده در بحرانهای خودساخته
مسئله در اینجاست که رژیم حتی اگر بخواهد،
نمیتواند بیحرکت بماند. فشار داخلی به گونهای بیسابقه تشدید یافته است. مشروعیت
نظام، حتی در معیارهای محدود خود نظام، دچار فرسایش کامل شده؛ پایگاه اجتماعیاش فرو
ریخته؛ و درون خود حکومت، شکافهای عمیق ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی، عملاً روند تصمیمگیری
را فلج کرده. تضادهای درونساختاری و رقابتهای بیپایان قدرت در سطوح بالا، مدیریت
کشور را به بنبست کشانده است.
افول جایگاه رهبر جمهوری اسلامی و تضعیف نهادهای
وابسته به او، بحران را ژرفتر کرده است. علی خامنهای با کاهش چشمگیر محبوبیت حتی
در میان بدنه سنتی حامیان نظام، اکنون نه تنها دیگر مرجع وحدت نیست، بلکه به نماد بنبست
موجود بدل شده است. نهادهایی مانند شورای نگهبان، قوه قضائیه، و بازوهای نظامی- امنیتی
نیز با موج فزایندهای از نارضایتی و بیاعتمادی عمومی مواجهاند.
انتخاباتهای اخیر دیگر حتی به عنوان نمایش
مشارکت مردمی هم کارکرد خود را از دست دادهاند. نه فقط به دلیل دخالتهای آشکار، بلکه
بهسبب کاهش بیسابقهی مشارکت، عملاً مشروعیتزدایی از نظام را تثبیت کردهاند. در
کنار آن، وضعیت اقتصادی کشور در مرز فروپاشی خزنده قرار دارد. تورم افسارگسیختهی بالای
۸۰ درصد، کاهش مداوم قدرت خرید، بیکاری گسترده، و کسری بودجهی مزمن، دولت
را عملاً به موجودیتی ناتوان و صرفاً مصرفکنندهی منابع تهی بدل کرده است.
در چنین شرایطی، استقراض بیضابطه از بانک
مرکزی، چاپ پول بدون پشتوانه، و کاهش شدید درآمدهای پایدار، کشور را در مسیر بیبرگشت
بحران اقتصادی قرار دادهاند. بانکها خود با بحران نقدینگی دستوپنجه نرم میکنند
و اقتصاد ملی به ابزاری برای تأمین هزینههای ساختار فاسد و رانتی قدرت بدل شده است.
در رأس همه این بحرانها، ساختار مافیایی
قدرت، فساد ساختاری نهادینهشده، غیاب شفافیت، و سیطره اقتصادی و سیاسی سپاه پاسداران
بر شریانهای حیاتی کشور، هرگونه امکان اصلاح و بازسازی را از بین برده است. رژیم در
تسوگتسوانگی تمامعیار گرفتار آمده؛ در وضعیتی که هر حرکت، تسریع سقوط است و هر توقف،
مرگ تدریجی. و شاید اینبار، کیش و مات نهایی نه روی صفحهی شطرنج، که بر بستر سرنوشت
یک ملت رقم بخورد.
فروپاشی اجتماعی؛ خطری فراتر از بحران اقتصادی
افزون بر اقتصاد در هم شکسته، ایران در آستانه
فروپاشی محتوم اجتماعی است که فاجعهآمیزترین نوع فروپاشیهاست. در عرصه داخلی، نظام
با نسلی روبروست که دیگر نه ترسی دارد و نه توهمی درباره اصلاحپذیری رژیم. خیزش «زن،
زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱ شکاف دولت– ملت را آشکارتر کرد و نافرمانیهای
مدنی به ویژه در مسئله حجاب نشان داد که گزینه «بازگشت به قبل از ۱۴۰۱» برای جامعه
ابدا وجود ندارد و قابل تصور هم نیست. از زمان خیزش «زن، زندگی، آزادی» در پاییز ۱۴۰۱، با وجود سرکوب شدید،
کنش جامعه دچار تغییر شگرف شده است. در بهار ۱۴۰۳، بازگشت زنان بیحجاب به خیابانها– حتی
در شهرهای محافظهکار– نشان میدهد که ترس شکسته شده است. اکنون، در بهار ۱۴۰۴ نافرمانی مدنی به شکلی گسترده و بیوقفه ادامه دارد. این حاکی از آن است
که اعترافات اجباری و اعدامها نه تنها عامل بازدارنده نبودند، بلکه به تقویت عزم مخالفان
حکومت انجامیدهاند.
جامعه ایران همچنان سوگوار و خشمگین سرکوب
بیرحمانه جنبش اجتماعی پس از قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی، کشتار وحشیانه معترضین
دیماه ۹۶ آبان ۹۸ و عملیات فجیع «انتقام سخت» سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی که موجب کشتار مسافران پرواز غیرنظامی پی اس ۷۵۲ شد، بلایای طبیعی و پیامدهای خودساختهی ناشی از بیتدبیریها
و نادانیها تحت نام مدیریت انقلابی یا مدیریت جهادی، نارضایتی عمومی مردم از خدمات
بیهدف، بیبرنامه، اکثرا توهینآمیز و ناکافی دولت، سردرگمی نهادهای مسئول و از همه
مهمتر تنشهای عمیق ناشی از مدیرت اشتباه منابع آبی کشور را در پی داشته است.
این معضلات و مشکلات که اکنون با موجودیت
و حق حیات ملت ایران گره خورده، مانند تار عنکبوت گرداگرد این حکومت را فراگرفته است
و جامعه را در آستانه انفجار قرار داد. همچون سایر نظامهای مستبد تمامیتخواه، نظام
جمهوری اسلامی بجای ریشه یابی بحرانهای خود ساخته، فشار را بر لایههای پایین هرم
خشونت افزایش داد.
سیاست و رفتار ضد کرامت انسانی حکومتگران
جمهوری اسلامی، جامعه را وارد حالت بحرانی
(critical pointcritical point) کرده و مردمان جان به لب رسیده، ستمدیده،
خُسران دیده، خسته، ناامید و فقرزده منتظر کوچکترین جرقهای هستند تا همچون جنبش «زن،
زندگی، آزادی» به خیابانها بیایند. نکته مهم در اعتراضات خیابانی اخیر ایرانیان این
بود که اعتراض به نظام جمهوری اسلامی با انقلاب مردم ایران علیه ظلم و ستم نهاد ولایت
فقیه و شخص خامنهای همراه شده است. و همچنان نیروهای امنیتی رژیم، به ویژه سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی، نقش مهمی در سرکوب اعتراضات و حفظ قدرت رژیم ایفا میکنند. با این حال،
اتکا به زور نتوانسته راههای بررسی ریشهای علل نارضایتی عمومی را از بین برده است.
افزون بر شرایط اقتصادی، ما در جنبش مهسا (ژینا) امینی شاهد این بودیم که محدودیتهای
آزادی بیان و حقوق بشر، به ویژه برای زنان، یا در کل کرامت انسانی، همچنان از عوامل
اصلی نارضایتی هستند
فرسایش ساختاری در قلب نظام
در سطح امنیتی و سیاسی داخلی، نشانههای آشکار
از فرسایش انسجام داخلی نهاد قدرت دیده میشود. اختلاف درون «بیت رهبری»، مسئله جانشینی
وی، فرار یا انفعال بخشی از نیروهای امنیتی، و نارضایتی در میان بسیج و سپاه– همه از
شکاف درونی حکایت دارد. گمانهزنیها در مورد جانشینی علی خامنهای ۸۶ ساله بسیار زیاد است. ابهام در مورد جانشین احتمالی، به ویژه با توجه
به نقش بحثبرانگیز پسرش، مجتبی، پس از مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی، آسیبپذیری بالقوهای
برای نهاد رهیری مطلق (ولایت مطلقه فقیه) رژیم ایجاد کرده است.
در کنار آن امنیت روانی نیروهای سرکوب فرو
ریخته؛ حجم فرارها، استعفاها، لو دادن اطلاعات محرمانه و سرّی توسط عناصر ناراضی، و
حتی شایعات تایید شده از انزجار درونی بخشی از بدنهی امنیتی، بیسابقه است. همچنین
انتشار بخشی از اسناد مالی فساد بیت و فرماندهان ارشد، که توسط منابع داخلی به بیرون
درز کرده، نشان از بحران اعتماد درون خودیها دارد. افزون بر این شواهدی نیز از شروع
عملیاتهای ایذایی از درون بدنه قدرت علیه یکدیگر وجود دارد: از حذف اطلاعات تا لو
رفتن سفرها و برنامهها.
منزوی در صحنه بینالملل
در عرصه ژئوپلیتیک، جمهوری اسلامی در پی ارسال
پهپاد به روسیه و دخالت مستقیم در جنگ اوکراین، افزایش غنیسازی اورانیوم و تحریکهای
منطقهای به ویژه نقش موثر در فاجعه هفت اکتبر (از عراق تا یمن)، زیر سنگینترین فشارهای
سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. بر خلاف پیشبینیهای جمهوری اسلامی، دونالد ترامپ
پیروز نبرد انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده شد و بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید
آخرین امیدهای حکومتگران اسلامی را نقش بر آب کرد. همانگونه که پپیشبینی میشد، بازگشت
ترامپ به کاخ سفید همراه با فضای احیای فشار
حداکثری و طرح خروج جمهوری اسلامی از اقتصاد جهانی همراه و دور تازهای از فشارها و
«فشار حداکثری پیشرفته» منجر شد.
نفتکشهای ایران در مسیر چین توقیف میشوند
یا با بیمههای صوری و قاچاق حمل میشوند. نهاد FATF با همکاری G7 بانکهای
امارات و قطر را به دلیل تسهیل معاملات رژیم تحت فشار داده و بسیاری از مسیرهای دور
زدن تحریمها بدین وسیله مسدود شدهاند. ارسال پهپاد و مهمات به روسیه باعث شده اتحادیه
اروپا طرح تحریم نظامی گستردهتری علیه رژیم ایران وضع کند. همچنین استفاده از مکانیسم
ماشه (اسنپ بک) در توافق موسوم به برجام توسط اتحادیه اروپا به ویژه فرانسه مورد بررسی
و به عنوان ابزار مهار جمهوری اسلامی مورد توجه جدی قرارگرفته است. در کنار همه این
موارد، شاهد گردش نرم سیاستهای اتحادیه اروپا نیز در مورد جمهوری اسلامی ایران هستیم
و احتمال قرار گرفتن سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی، بازوی حمایت از تروریست رژیم در لیست سازمانهای حامی تروریسم توسط اتحادیه
اروپا، هماکنون در پارلمان آلمان و فرانسه در دست بررسی است.
در عرصه منطقهای با تضعیف «محور مقاومت»،
نیروهای شبهنظامی زیر نظر جمهوری اسلامی در منطقه (نیابتیها) در پی حملات منظم و
هدفمند اسرائیل در سوریه، لبنان و غزه، همچنین نیروهای حوثی در یمن، توسط ائتلاف کشورهای عربی و ایالات متحده آمریکا،
بسیار تضعیف شدهاند. حماس در غزه به شدت آسیب دیده و تنها سایهای از آن باقی مانده،
حزبالله لبنان نیز متحمل خسارات قابل توجه و غیرقابل جبران شده و نه تنها از لحاظ
نظامی بلکه از لحاظ سیاسی نیز در عرصه سیاسی لبنان، که اکنون پس از سالها صاحب حکومت
شده، در حال محو و خلع سلاح شدن است. سقوط دولت بشار اسد در سوریه در دسامبر ۲۰۲۴ ضربه استراتژیک ویرانگر دیگری بر پیکره جمهوری اسلامی بود و عملا تهدیدات
امنیتی این حکومت را منطقه از بین برد. با توجه به تحولات شگرف اخیر در منطقه و تغییر
موضع نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق، دور از ذهن نیست که حوثیهای یمن نیز به
تغییر موضع بیاندیشند.
نتیجه ماجراجوییهای جمهوری اسلامی و پیروی
از ایدئولوژی متوهم مذهبی با نام مهدویت و عبور از نقطه بدون بازگشت، موجب آن شده که
این حکومت در وضعیت ضعف بیسابقهای گرفتار آید. ایالات متحده به خوبی نشانههای فروپاشی
در حکومت را شناسایی کرده است. بر همین اساس
دولت ترامپ با هماهنگی اسرائیل تنها یک پیشنهاد برای مذاکره و درواقع «معامله» ارائه
کرده است: خلع سلاح اتمی کامل مانند «مدل لیبی». یعنی «برچیدن کامل برنامه هستهای
(اعم از صلحآمیز و نظامی) در ازای کاهش تحریمها». با این حال، جمهوری اسلامی در پی
سیاست خامنهای که محمود احمدی نژاد مجری آن بود، مسئله اتمی را به مسائل امنیت ملی
و غرور حکومتی پیوند شدید زده است و در مقابل با ملتی جان به لب رسیده، هرگونه عقبنشینی
از این موضع، موجب ایجاد تنش شدید امنیتی داخلی از سوی گروه بزرگی از جامعه، که عمر
و جوانی خود را در پی این ایدئولوژی از دست رفته میبینند خواهد شد. از همین رو جمهوری اسلامی این پیشنهاد را قاطعانه رد کرده و
سرنوشت قذافی را به عنوان هشداری در مورد اعتماد به ایالات متحده میداند. البته باید
اشاره کرد که برخی کارشناسان همچنین اشاره میکنند که برنامه هستهای ایران بسیار پیشرفتهتر
از لیبی است و این مقایسه را غیرواقعی میسازد.
افزون بر این موارد، حکومت با خطر جدی جنگ
مواجه است. تهدید حمله نظامی توسط اسرائیل یا ایالات متحده به تاسیسات هستهای در ایران
تا اواسط سال ۲۰۲۵ بسیار جدیست و اینهمه خلاصهای از شرایطی
است که به ویژه پس سال ۱۳۸۸ خورشیدی، جمهوری اسلامی خود را در آن گرفتار
آورده و همراه خود ملت ایران را نیز گروگان گرفته است.
حکومت ایران گزینههای زیادی برای حرکت در
پیش رو نمیبیند. شرایط حال حاضر فروش نفت ایران کاملا مشابه با شرایط نفت در برابر
غذا و دارو در رژیم بعثی عراق است. در کنار این وضعیت باید شرایط بغرنج و دردآور اقتصاد
بیمار داخلی را نیز در نظر گرفت که باعث گسترش فقر و گرسنگی در عموم مردم شده و جامعه
را به سمت متلاشیشدن سوق داده است.
از سوی دیگر حمایت کماثر اما بیسابقه جهان
آزاد و سیاستمداران کشورهای دموکراتیک گیتی از جنبش مبتنی بر کرامت انسانی «مهسا امینی»
ملت ایران، عرصه را بر رژیم تنگتر و تنگتر کرده و نظام ولایت فقیه را در تنگنا یا حالت
«حرکت اجباری» یا Zugzwang قرار داده
است.
نمونهای مهم و قابل توجه دیگر از شرایط
«حرکت اجباری» این است که طی هفت سال گذشته
علاوه بر افزایش بیسابقه نرخ تورم در کشور، چه در تورم نقطه به نقطه چه در
تورم سالانه، پول ملی بیش از ۱۰۰% (قیمت دلار اردیبهشت ۱۳۹۷ حدود ۶۴۰۰۰ ریال ایران
و اردیبهشت ۱۴۰۴ حدود ۹۰۰۰۰۰ ریال)
ارزش خود را از دست داده و درواقع سبد خرید هر خانوار ایرانی حداقل بطور میانگین دو
سوم کوچکتر شده است که خود موجب نارضایتی بخش اعظم جامعه که حقوقبگیر هستند (اعم از
معلم، کارمند، کارگر و نظامی) شده و سبب گشته که همچنان اعتراضات صنفی در گوشه و کنار
ایران ادامه داشته باشد. رژیم برای جلوگیری از اعتراضات با توجه به ترس و واهمهای
که پس از خیزش گسترده مردمی دیماه ۹۶ و آبان
۹۸ و سال ۱۴۰۱ با آن
دست به گریبان شده، تصمیم به افزایش حقوق کمسابقهای در تاریخ خود گرفت (حرکت اجباری)،
اما سوال مهم در لایحه بودجه این است: چگونه؟ از چه منبع یا منابعی؟ محل تامین حقوق
و دستمزدها در لایحه بودجه شفاف و روشن تعیین نشده است (عوامفریبی یا همان پوپولیسم).
مشکل نظام جمهوری اسلامی (جدا از فساد فراگیر
و سازمانیافته که به جرأت میگویم تمام بنگاهها و نهادهای مالی، خدماتی و اداری کشوری
و لشکری را در برگرفته) از آنجایی آغاز شد که نظام ولایت مطلقه فقیه به مشابه الگوی
خود یعنی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست استراتژیک کلی خود را بر خلاف همه کشورهای پیشرفته
و صلحطلب دنیا بجای تمرکز بر منافع ملی، بر مبنای غیرعقلانی و بیپایه منافع ایدئولوژیک
تعیین و تنظیم کرد. رفتار جمهوری اسلامی در مواجهه با جهان خارج هیچگاه بر اساس منافع
ملی و سنجش سود و زیان آنی و درازمدت مصالح کشور نبوده، بلکه بر موضوع گسترش منافع
ایدئولوژیک خود (که به زبان ساده اسلامگرایی شیعه افراطی و گسترش نظریه به شدت خطرناک
و جنگافروز مهدویت است) استوار بوده است.
مهارت استثنایی جمهوری اسلامی در خرید زمان
از طریق مذاکره
جمهوری اسلامی ایران طی چهار دهه، مهارت خارقالعادهای
در فرسایشی کردن مذاکرات از خود نشان داده و همواره از گفتگوها نه به عنوان راه حلی
برای حل بحران، بلکه به عنوان ابزاری برای خرید زمان و پیشبرد مخفیانه برنامههای استراتژیک
خود بهره برده است. اکنون نیز، ورود رژیم به مذاکرات جدید با ایالات متحده و نماینده
ویژه دونالد ترامپ، استیو ویتکاف، با همین هدف صورت گرفته است: به تأخیر انداختن فشارهای
خارجی تا عبور از تابستان ۱۴۰۴ و آغاز تبلیغات انتخابات میاندورهای کنگره
آمریکا.
رهبران جمهوری اسلامی به درستی دریافتهاند
که با نزدیک شدن ایالات متحده به فصل انتخابات، تمرکز دولت بر سیاست خارجی به شدت
کاهش خواهد یافت و فضای داخلی آمریکا تحت تأثیر رقابتهای حزبی، شکننده خواهد شد. آنها
میخواهند از این شکاف زمانی، برای رسیدن به یک «پیشرفت حیاتی در برنامه هستهای» استفاده
کنند؛ حتی اگر این پیشرفت در قالب تولید یک سلاح اتمی تاکتیکی یا بمب کثیف باشد.
این نه گمانهزنی، بلکه تکرار یک الگوی آشناست.
جمهوری اسلامی بارها نشان داده که مذاکره را تنها زمانی میپذیرد که در موضع ضعف است
و هدفاش نه مصالحه، بلکه تثبیت و تقویت موقعیت خویش از درون بحران است. در چنین شرایطی،
هرگونه مماشات یا اعتماد مجدد به مسیر مذاکره، درواقع دادن فرصت به رژیمی است که خود
را برای فاجعهای بزرگتر آماده میکند.
از همین روست که تنها راه منطقی و کمهزینه
برای جلوگیری از ورود منطقه به یک جنگ ویرانگر دیگر، حمایت حداکثری و بیقید و شرط
از جنبش آزادیخواهانه ملت ایران است. این تنها راهبرد بازدارنده واقعی در برابر جاهطلبیهای
آخرالزمانی حکومت جمهوری اسلامی است که هم از درون در حال فروریختن است و هم از بیرون
منزوی شده، اما همچنان خطرناک است.
نتیجهگیری: آخرین حرکت
در میان تمام استراتژیهایی که جهان تا کنون
آزموده، تنها یک راه حل به درستی مورد بررسی و استفاده قرار نگرفته است: حمایت حداکثری
از ملت ایران در مسیر دموکراسی. نه مذاکره، نه مماشات، نه تحریمهای منفرد، هیچیک به
تنهایی کافی نیستند. اما یک صدای بینالمللی قدرتمند در کنار مردم ایران، میتواند
توازن را به نفع آیندهای آزاد و انسانی تغییر دهد.
این استراتژی مهم در تقابل با استراتژی مورد
علاقه به ویژه اتحادیه اروپا یعنی مماشات با حکومت اسلامی در ایران، قرار دارد که غرب
و ایالات متحده در چهل و شش سال گذشته به نوعی از انجام خودداری کرده است. سیاستی که
غرب در زمان جنبش «مهسا» بطور مقطعی و خیلی کوتاه مورد آزمون قرار داد که در نتیجه
بنیان حکومت اسلامی را در ایران به شدت به لرزه در آورد و نشان داد که اگر جنبش آزادیخواهانه
ملت ایران اندکی، تنها اندکی مورد توجه دولتهای غربی و رسانهها قرار گیرد، روند مهار
تهدیدات حکومتگران اسلامیست جمهوری اسلامی توسط ملت ایران کاملا امکانپذیر است و این
تنها راه نیازموده غرب و ایالات متحده آمریکا علیه حکومت جمهوری اسلامی است و به نظر
من میتواند بدون درگیری نظامی و جنگ و با حداقل هزینه جانی راه را به روی دموکراسی
در ایران و ثبات در خاورمیانه باز کند.
ملت ایران در جنبش مهسا به خوبی به جهانیان
ثابت کردند که مدافع ارزشهای انسانی و آنچه ارزشهای غربی نامیده میشود هستند و این
ملت میتواند سکوی خوبی برای ایجاد صلح و ثبات پایدار در منطقه و دوستی و اتحاد با
سایر حکومتهای دموکراتیک جهان باشد.
نکته مهم و غیرقابل انکار آن است که ما ملت
ایران در نهایت، میهنمان را آزاد خواهیم کرد و پس خواهیم گرفت. فراموش نکنیم که ما
مردم جهان نه تنها نظارهگر یک رویداد بینظیر در تاریخ بشریت هستیم، بلکه این بخت
را هم داریم که در آن نقشآفرینی نیز کنیم و در کنار شیرزنان و شیر مردان ایرانزمین،
برگ نوینی در تاریخ مدرن بشریت رقم زنیم.
گاری کاسپاروف اسطوره شطرنج جهان معتقد است
«حرکت اجباری- Zugzwang» وحشتناکترین
و هراسانگیزترین وضعیت در بازی تماماً فکری شطرنج است که تنها یک بازیکن ناشی یا نادان
در نهایت بدسلیقگی میتواند خودش را در آن وضعیت غیرقابل بازگشت گرفتار کند.
اکنون، در این لحظه سرنوشتساز، دیگر زمان
مماشات و امید واهی به تغییر از درون نیست. جمهوری اسلامی، با استعدادی مثالزدنی در
به درازا کشاندن مذاکرات، به دنبال خرید زمان برای پیشبرد اهداف خود، به ویژه دستیابی
به سلاح اتمی، است. مذاکرات با ایالات متحده و نماینده ویژه ترامپ، استیو ویتکاف، نیز
در همین راستا قابل تحلیل است. جمهوری اسلامی امیدوار است با کش دادن مذاکرات تا زمان
آغاز تبلیغات انتخابات میاندورهای مجلس ایالات متحده در اواخر تابستان، از تضعیف احتمالی
قدرت حزب جمهوریخواه در برابر دموکراتها بهرهبرداری کند.
در چنین شرایطی، تنها راه منطقی برای جلوگیری
از این خطر و اجتناب از یک جنگ تازه در خاورمیانه، حمایت حداکثری از جنبش آزادیخواهانه
ملت ایران است. سیاستی که غرب تا کنون از آن غفلت کرده، اما آزمون کوتاه آن در جنبش
«مهسا» نشان داد که کلید مهار این حکومت و تضمین آیندهای روشن برای ایران و منطقه
در دستان خود ماست. ما ملت ایران، با عزمی راسخ و ایمان به پیروزی، میهنمان را پس
خواهیم گرفت و در این راه، چشم به حمایت آگاهانه و مسئولانه جامعه جهانی دوختهایم.
*پویا بهرامی روزنامهنگار آزاد به دلیل فعالیتهای روزنامهنگاری بیش از ۱۳ سال در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بوده و از ۹ سال پیش به عنوان پناهنده در آلمان زندگی میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر